جدول جو
جدول جو

معنی راست واایستاده - جستجوی لغت در جدول جو

راست واایستاده
(کَ)
مستقیم ایستاده. که راست ایستد سرپا: مقتن، راست واایستاده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ نَ / نِ بُ لَ کَ دَ)
راست ایستادن. بطور راست و مستقیم سرپا بودن
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مستقیم. آخته. برپای. قد برافراشته، منظم. انتظام یافته. سامان یافته. درست شده: تا فرزندان من بنده و هر که دارد پیش خداوند زاده بایستد که آن کاری است راست ایستاده و بنهاده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 57). این پادشاه حلیم و کریم و بزرگ است اما چنانکه بروی کار دیدم این گروهی مردم که گرد وی درآمده اند هر یکی وزیری ایستاده و وی نیز سخن می شنود و بدان کار می کند این کار راست ایستاده را تباه خواهند کرد. (تاریخ بیهقی ص 79)
لغت نامه دهخدا